کد مطلب:26406
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:22
رابطه فلسفه و حكمت اسلامي با عرفان اسلامي چگونه است و كدام يك مقدّم بر ديگري است؟
عرفان در لغت به معناي شناختن است و در اصطلاح به ادراك خاصّي اطلاق ميشود كه از راه متمركز كردن توجّه به باطن نفس به دست ميآيد و در جريان اين سير و سلوك، مكاشفاتي حاصل ميشود. ميان فلسفه و عرفان روابط متقابلي و جود دارد و هر يك از اين دو شاخه معرفتي كمكهاي متقابلي به هم نمودهاند و به اصطلاح مكمل يكديگر ميباشند.
كمكهاي فلسفه به عرفان
الف) عرفان واقعي تنها از راه بندگي خدا و اطاعت از دستورهاي او حاصل ميشود و بندگي خدا بدون شناخت او امكان ندارد. شناختي كه نيازمند اصول فلسفي است.
ب) تشخيص مكاشفات صحيح عرفاني با عرضه داشتن آنها بر موازين عقل و شرع انجام ميگيرد و با يك يا چند واسطه به اصول فلسفي منتهي ميشود.
كمكهاي عرفان به فلسفه
الف) مكاشفات و مشاهدات عرفاني، مسائل جديدي را براي تحليلات فلسفي فراهم ميكند كه به گسترش چشم انداز و رشد فلسفه كمك مينمايد.
ب) در مواردي كه علوم فلسفي مسائلي را از راه برهان عقلي، اثبات ميكند، شهودهاي عرفاني مؤيّدات نيرومندي براي صحّت آنها به شمار ميرود و در واقع آنچه را فيلسوف با عقل ميفهمد، عارف با شهود قلبي مييابد.(1)
در مورد قسمت دوم سؤال بايد عرض شود كه اوّلاً به كار بردن اصطلاح مقدّم بودن صحيح به نظر نميرسد و اجمال دارد و در بالا مواردي از تعامل اين دو شاخه را ذكر كرديم. تمايز علوم همان طور كه از طريق موضوع و يا هدف آشكار ميشود، از طريق روش نيز ممتاز ميگردند و روش در فلسفه برهان عقلي ميباشد و در عرفان، شهود و كشف ميباشد.(2)
عرفان و فلسفه، هر چند در مسائل زيادي با هم مشترك هستند، ولي طريقه و روش وصول متفاوت است.
اگر مقصود از تقدّم، برتري باشد، روش عرفاني از جهت شخصي داراي برتري است، اما اگر مقصود، تقدّم در فراگيري است، عرفاي اسلامي غالباً ابتدا فيلسوف بوده و به فلسفه رو آورده و بعد از طي مراحل عقلي، به مراحل شهودي و قلبي ميپرداختند. اما در عين حال معيار دقيقي براي آن وجود ندارد.
مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.